جدول جو
جدول جو

معنی سوزن زدن - جستجوی لغت در جدول جو

سوزن زدن
دوختن پارچه با دست و به وسیلۀ نخ و سوزن، دوخت و دوز
نقش و نگار انداختن در پارچه با نخ و سوزن
در پزشکی داخل کردن داروی مایع به بدن به وسیلۀ سوزن تو خالی، آمپول زدن، تزریق
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
فرهنگ فارسی عمید
سوزن زدن
(خَ بَ وَ دَ)
فروبردن سوزن در... (یادداشت بخط مؤلف) ، دوختن. بشغل خیاطی مشغول بودن. (یادداشت بخط مؤلف) ، با سرنگ مایعی را در بدن فروکردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
سوزن زدن
تزریق کردن تزریق
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
فرهنگ لغت هوشیار
سوزن زدن
إبرةً
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به عربی
سوزن زدن
Needle
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سوزن زدن
coudre
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سوزن زدن
coser
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سوزن زدن
шить
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به روسی
سوزن زدن
nähen
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
سوزن زدن
шити
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سوزن زدن
szyć
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
سوزن زدن
缝纫
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به چینی
سوزن زدن
costurar
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سوزن زدن
cucire
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سوزن زدن
menjahit
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سوزن زدن
바느질하다
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به کره ای
سوزن زدن
naaien
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به هلندی
سوزن زدن
سلائی کرنا
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به اردو
سوزن زدن
সেলাই করা
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
سوزن زدن
เย็บ
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
سوزن زدن
kushona
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سوزن زدن
iğne yapmak
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سوزن زدن
सुई से सिलना
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به هندی
سوزن زدن
לתפור
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به عبری
سوزن زدن
縫う
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که در راه آهن بر سر دوراهی یا ایستگاه مامور قطع یا وصل کردن ریل ها پیش از عبور قطار می باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوسو زدن
تصویر سوسو زدن
روشنایی دادن چراغ کم نور
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ پُ تَ / تِ)
از مصدر سوزن زدن. رجوع به سوزن زدن شود
لغت نامه دهخدا
چیزی که بسوزن سوراخ سوراخ کرده شده باشد. (آنندراج) :
صفحۀ آینه را کاغذ سوزن زده کرد
تا چه با سینۀ مجروح کندمژگانش.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سوزن در نان یا گوشت گذاشتن و به حیوانات (مانند سگ) خورانیدن جهت کشتن آنها
فرهنگ لغت هوشیار
نور ضعیف دادن سوزدن: چراغهای کم نور در آن کوچه غم افزا سوسو می زد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوسو زدن
تصویر سوسو زدن
((زَ دَ))
روشنایی اندک که از دور دیده شود
فرهنگ فارسی معین
اسم آمپول زن، تزریقاتچی، تزریقاتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از روغن زدن
تصویر روغن زدن
Oil
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سوسو زدن
تصویر سوسو زدن
Flicker
دیکشنری فارسی به انگلیسی